Web Analytics Made Easy - Statcounter

نهم دی‌ماه ۱۳۱۰ امیربانو کریمی، استاد پیشکسوت ادبیات فارسی در تهران به دنیا آمد و دهم دی‌ماه، با ۹۲ سال سن و انبوهی از یاد و خاطره که در ذهن اطرافیان و شاگردان خود گذاشته بود، این دنیا را ترک کرد.

به گزارش هم‌‌میهن، او چندی‌پیش به‌علت آلودگی هوا و بیماری ریوی‌ای که داشت در ساری ساکن شده بود. امیربانو کریمی از تباری ادبیاتی بود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

او دختر بزرگِ شاعر قصیده‌سرا، کریم امیری‌فیروزکوهی و نیز همکار و همسر مظاهر مصفا، استاد ادبیات دانشگاه تهران بود؛ این بزرگ‌زادگی، اما هیچ‌گاه او و نام‌اش را زیر سایه نبرد.

امیربانو را چنان‌که اسم‌اش تداعی‌گر است؛ زنی با خلق‌وخویی کنشگر، در میانه میدان مردانه دانشگاهی آن‌روز‌ها می‌شناختند. زنی که توانسته بود خود را ثابت کند. شاگردان او معتقدند از آنجا که به‌دنبال نام و جاه نبود، بی‌شک نامش یکی از ماندگارترین اسامی در حوزه ادبیات فارسی خواهد شد. پیکر مرحوم دکتر امیربانو کریمی مطابق گفته فرزندان، روز چهارشنبه، سیزدهم دی‌ماه، در بهشت زهرا (س) به خاک سپرده می‌شود.

روزگار سپری‌شده دانشکده سالخورده

در سال‌های گذشته، روز‌هایی که دانشکده ادبیات دانشگاه تهران پذیرای استادانی متخصص و ادیب بود، بخشنامه‌ای صادر کرده بودند که شرایط پذیرش استاد دانشگاه را متذکر می‌شد. یکی از آن شروط، در کنار سواد و تبحّر، اصالت بود. آن‌روز‌ها ذبیح‌الله صفا، حسین خطیبی، پرویز ناتل‌خانلری، سعید نفیسی و احسان یارشاطر در دوره لیسانس و محمد معین، جلال‌الدین همایی و بدیع الزمان فروزانفر در دوره دکتری تدریس می‌کردند. وقتی به قطار اسامی بزرگی، چون این استادان نگاه می‌کنیم، معنای اصالت و بزرگ‌زادگی را بهتر می‌یابیم.

امیربانو نیز پس از تحصیل در این دانشکده، در کنار همسرش ـ مظاهر مصفا ـ به تعلیم و تدریس پرداخت. امیربانویی که از خانه پدری ادیب و شاعر سر بیرون آورده بود و از کودکی در محافل و مجالس ادبی دم‌خورِ علما، دانشمندان و صاحب‌نظران بود، بعد از سال‌ها تلاش در زمینه مورد مطالعه‌اش، استادی تمام‌عیار شده بود. همین امر باعث شده بود او ادبیات را با پوست، گوشت و استخوان خود درک کند. چند سال پیش طی مصاحبه‌ای، روزگار گذشته مجامع آکادمیک را با وضعیت امروزش مقایسه کرده بود و گفته بود: «استادان دیروز قربتاً للعلم، کارشان را دوست داشتند، حقوق ماهیانه‌ای هم می‌گرفتند. کارشان را دوست داشتند، علاقه داشتند چیزی به شاگردان یاد بدهند و اصلاً حواس‌شان به پول نبود.»

کار ملک ز میزان در گذشت

امیربانو کریمی به رغم پرهیز از حاشیه، در مواقعی نیز مواضعی مشخص اتخاذ می‌کرد. او برای همدردی با مصیبت‌دیدگان سرنگونی هواپیمای مسافربری اوکراین در دی‌ماه ۱۳۹۸، از شرکت در جایزه کتاب سال انصراف داد. او با انتشار یادداشتی کوتاه در تاریخ ۲۳ دی‌ماه ۱۳۹۸، ضمن اعلام انصراف از شرکت در جایزه کتاب سال، دلیل دیگر این تصمیم‌اش را تسکین شرمساری خود از سال‌ها تدریس، پرهیز از نامردمی و دروغ‌گفتن به دانشجویان و نیز سال‌ها تنفس در فضای مسموم دانشگاه عنوان کرد. امیربانو کریمی یادداشت خود را با این تیتر آغاز کرده است: «کار ملک از نابسامانی ز میزان درگذشت.»

بیرون از سایه سنگین مصفا

گرچه دکتر کریمی رابطه‌ای شیرین با استاد مصفا داشت؛ اما هیچ‌گاه زیر سایه نام او قرار نگرفت. همین استقلال او سبب شده بود در مجامع آکادمیک و دانشگاهی، او را نه بانوی دکتر مصفا، بلکه امیربانو کریمی؛ استاد و شخصیت برجسته ادبیات فارسی برشمارند. علاوه بر این، روحیه جنگنده امیربانو سبب شده بود تا بتواند در فضای دانشگاهی مردانه آن‌روزگار، جای پای خود را باز کند و خود را به اثبات برساند.

امیربانو و استاد مصفا به استناد اطرافیان‌شان، زندگی بسیار شفافی داشتند. آن‌دو البته وضع معیشتی نسبتاً خوبی داشتند؛ اما مثل مردم عادی، در خیابان‌های مرکز شهر زندگی می‌کردند. حاصل این ازدواج؛ دو پسر و دو دختر بود که علی مصفا، هنرپیشه و کارگردان سینمای ایران یکی از این فرزندان است. به‌نقل از شاگردان این دو استاد، حضور امیربانو در این رابطه و ترکیب او با استاد مصفا، گویی یک ترکیب کامل بود. حضورِ باصفا و صمیمی او گاهی مواضع تند و بی‌پروای مصفا را تعدیل می‌کرد. اگرچه شاید در ظاهر این دو استاد اختلاف‌نظراتی نیز با هم داشتند؛ اما درمجموع امیربانو آثار و اشعار دکتر مصفا را در نهایت قله فصاحت و بلاغت می‌دانست و از این آثار به نیکی یاد می‌کرد. امیربانو درباره شعر مصفا می‌گوید: «شعر او را بسیار می‌پسندم و دوست دارم. سیمای او در این آینه روشن، همان است که من می‌خواهم؛ عزت نفس و بی‌نیازی از هرکس و هرچیز، ستیز با ظلم، سرکشی و طغیان، درشتی با قدرتمندان و بالادستان، وطن‌پرستی و مردم‌دوستی.»

یا جمله دیگر امیربانو درباره یکی از قصاید استاد مصفا نمایانگر نگاه و رابطه شیرین و طنزآمیزی است که میان این استادان حاکم بوده. امیربانو وقتی قصیده را خوانده بود برای استاد به طنز نوشته بود: «حیف از این شعر که مال شماست.»

ما نمی‌خواهیم ماندگار شویم

وقتی به آثار به‌جامانده از او نگاه می‌کنیم؛ شاهد فهرست بلندبالایی از کتاب‌ها و مقالات کوچک و بزرگ نیستیم. کیفیت بالا و دقت روش‌شناختی در کارهایش، خود دلیلی بر گزیده‌کار بودن اوست. امیربانو در «تصحیح انتقادی جوامع‌الحکایات و لوامع‌الروایات»، چنان‌که خود اظهار کرده است سال‌ها وقت و عمر صرف کرد تا اثری متفاوت برجای بگذارد. این اثر، رساله دکتری او بود که زیرنظر دکترمحمد معین پیش رفت. پس از فوت دکتر معین، امیربانو با ترجمه مدخلی انگلیسی‌زبان از این اثر و تصحیح ۱۵ باب از این کتاب، طی چهارجلد کتاب «جوامع‌الحکایات و لوامع‌الروایات» را به چاپ رساند. پس از آن به جمع‌آوری، حاشیه‌نویسی و تعلیق دیوان امیری فیروزکوهی پرداخت که در سال ۵۵، توسط بنیاد فرهنگ ایران به چاپ رسید. بعد‌ها منتخبی از «حدیقة‌الحقیقه» سنایی ارائه داد و از آن‌جا که امیربانو متخصص حوزه سبک هندی در ادبیات کلاسیک بود، دیگر آثار او تصحیح دیوان فیاض لاهیجی و گزیده و شرحی از غزلیات صائب تبریزی است. امیربانو معتقد بود، همه ابعاد ادبیات کلاسیک ما و همه شاعرانش به‌خوبی در دنیا معرفی نشده‌اند و باز هم جا برای معرفی داریم. او در اظهارنظرهایش این کوتاهی را نه از شاعران و نویسندگان؛ بلکه از منتقدان، مجامع آکادمیک و خوانندگان می‌دانست که باید آن‌ها را معرفی کنند.

امیربانو کریمی به‌گفته اطرافیان و شاگردانش، به‌واقع متن‌شناسی حقیقی بود. متون کلاسیک را به ژرفا می‌فهمید و با آن درگیر می‌شد. برخلاف عده زیادی از استادان دانشگاه که امروزه رزومه‌نویس هستند تا پژوهشگر، امیربانو به‌دنبال کسب جاه و منصب و پرکردن معرفی‌نامه برای خود نبود. به رغم این، او در سال ۱۳۸۳ در چهارمین همایش چهره‌های ماندگار به‌عنوان چهره ماندگار حوزه ادبیات فارسی شناخته شد؛ اما سلوک عملی او و همسرش چیز دیگری را نشان می‌داد. مثلاً در همین باب، شاگردان مصفا از او نقل می‌کنند که روزی در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران ـ آن‌روز‌ها که مدیر گروه بود ـ با همان صراحت لحن خود اعلام کرده: «استادان می‌توانند برای شرکت در این‌دست همایش‌ها مدارک لازم را تهیه و معرفی‌نامه ارسال کنند، ما نمی‌خواهیم ماندگار شویم، هرکس می‌خواهد، فرم پر کند.»

منبع: فرارو

کلیدواژه: امیربانو کریمی قیمت طلا و ارز قیمت خودرو قیمت موبایل امیربانو کریمی ادبیات فارسی استاد مصفا روز ها سال ها آن روز دی ماه

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۴۲۷۸۵۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

چرا حسن باقری نمی‌خواست فرمانده عراقی کشته شود؟

احمد دهقان در گفتگو با رادیو مضمون روایتی قابل توجه از دیدار سردار فتح‌الله جعفری فرمانده زرهی ایران در دفاع مقدس و فرمانده لشکر یکم عراق در عملیات فتح المبین گفته که در ادامه می‌خوانید:

فرمانده عراقی کاملاً با دیسیپلین نشست و شروع به حرف زدن کرد و گفت: «من در عملیات فتح‌المبین می‌دانستم ایران می‌خواهد حمله کند» و داشت برگ‌برنده‌هایش را برای فرمانده ایرانی رو می‌کرد.

فرمانده عراقی ادامه داد: «آن شبی که می‌خواستید حمله کنید، سکوت بود و من به معاون عملیات خودم گفتم سکوت ایرانی‌ها خیلی خطرناک است و این‌ها امشب حمله می‌کنند. بعد به نیرو‌هایی که در شوش داشتیم، آماده باش دادیم و گفتم آماده باشید که ایرانی‌ها می‌خواهند حمله کنند و کشتار راه بیندازید و خلاصه آن کشته‌هایی که شما دادید بخاطر پیش‌بینی من بود».

آقای جعفری هیچ چیزی نمی‌گفت و این حالت داشت مرا دیوانه می‌کرد! جنگی سر میز شام بود و این جنگ کاملا به سمت عراقی‌ها تمایل پیدا کرده بود.

آقای جعفری شامش را قشنگ خورد و بعد گفت: «تو حسن باقری را می‌شناسی»؟ فرمانده عراقی گفت: «بله؛ در عملیات فکه شهید شد و اگر او بود، احتمالاً جنگ شما متحول می‌شد».

آقای جعفری ادامه داد: «حسن باقری دهم اسفند مرا صدا زد و هنگامی که من به قرارگاه رفتم، عکس‌های تو را به من نشان داد» فرمانده عراقی جا خورده بود!

آقای جعفری ادامه داد: «حسن باقری به من گفت روی تپه سبز برو (تپه سبز مقابل شوش است) و تمامی آتش منطقه را در دست بگیر؛ طوری که هیچ کس بدون اجازهٔ تو حق تیراندازی نداشته باشد.

حسن باقری گفت که فرمانده گردان مقابل شوش، دیروز با شلیک خمپاره کشته شده و امروز فرمانده لشکر یکم عراق خواهد آمد تا فرمانده گردان جدید را در خط معرفی کند. این فرمانده لشکر آدم ترسویی است و این باید زنده بماند تا ما عملیات خودمان را انجام بدهیم. این باید سالم برود و سالم برگردد؛ چون که معاون او یک بعثی است و اگر فرمانده فعلی کشته شود، او را فرمانده لشکر می‌کنند؛ پس این فرمانده لشگر باید زنده بماند.»

آقای جعفری گفت: «من آمدم روی تپه؛ تو با دو تا ماشین به خط آمدی؛ فرمانده‌ها را جمع کردی. بعد فرمانده جدید را معرفی کردی و دم غروب با همان ماشینی که آمده بودی، برگشتی من غروب آمدم به حسن باقری گفتم تو سالم آمدی و برگشتی»!

دیگر خبرها

  • خاموشی صدایی ماندگار
  • محمد کریمی، کاپیتان سپاهان: هر تیمی جای ما بود، تا اینجا هم دوام نمی‌آورد / فیلم
  • یادی از اسکوییِ فقید؛ صدای ماندگار ورزش
  • اینزاگی در اینتر ماندگار است
  • یادی از یک صدای ماندگار
  • یادی از معلم های ماندگار سیما
  • معبر ورودی دانشگاه آزاد اسلامی اصفهان به‌ نام «استاد فروغی» نام‌گذاری شد
  • توصیه پلیس در خصوص پیشگیری از سرقت احشام
  • حرف‌های چوپان ایرانی که می‌خواست شاه شود!
  • چرا حسن باقری نمی‌خواست فرمانده عراقی کشته شود؟